کد مطلب:106686 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:187

نامه 063-به ابوموسی اشعری











[صفحه 341]

از نامه های امام (ع) به ابوموسی اشعری كه از طرف آن بزرگوار حاكم كوفه بود، وقتی كه خبر رسید، مردم را از رفتن به كمك امام (ع) مانع می شود، آن گاه كه ایشان را برای جنگ با اصحاب جمل خواسته بود (از بنده ی خدا علی امیرمومنان به عبدالله بن قیس: اما بعد، از قول تو مطلبی برای من نقل كردند كه هم به سود تو و هم به زیان تو است. وقتی كه پیك من نزد تو آمد، دامن به كمر زن و كمربند خود را محكم ببند، و از لانه ات بیرون بیا، و هر كس با تو همراه است دعوت كن، پس اگر باور داشتی به سمت ما بیا و اگر بیمناك بودی از ما دور شو. به خدا قسم هر جا بروی تو را جلب می كنند و تو را به حال خود نمی گذارند، تا خوب و بد و گداخته و ناگداخته ات با هم مخلوط و وضعت روشن شود. و تا بر جایت بنشینی از روبرویت همچون پشت سرت بیمناك باشی. فتنه ی اصحاب جمل فتنه ای نیست كه تو ساده تصور كرده ای، بلكه مصیبتی ناگوار و فاجعه ای بس بزرگ است، كه باید بر شتر آن سوار شد و سختی اش را آسان و ناهمواری اش را هموار گرداند، بنابراین عقلت را به كار گیر و بر خود مسلط باش، و بهره و نصیب را از فرصتی كه داری بگیر، در آن صورت اگر نخواستی، به تنگنایی برو كه راه ر

ستگاری نیست. دیگران شایستگی كفایت این كار را دارند به حدی كه تو در خواب باشی و كسی نگوید كه فلانی كجاست؟ و به خدا قسم كه این نبرد حق و باطل است و سركرده ی آن كسی است كه حق را می طلبد و باكی ندارد كه ملحدان و بی دینان چه می كنند.) از ابوموسی اشعری نقل كرده اند كه وی به هنگام حركت علی (ع) به جانب بصره، و كمك خواهی آن حضرت ازمردم كوفه، مردم را از یاری آن حضرت باز می داشته و می گفته كه این یك فتنه ای است و نباید وارد فتنه شد، و روایاتی را از پیامبر نقل می كرد، متضمن این معنی كه خودداری و كناره گیری از فتنه واجب است. این بود كه امام (ع) این نامه را به او نوشت و به وسیله ی فرزندش امام حسن (ع) نزد او فرستاد. و مطلبی كه از قول ابوموسی به امام (ع) رسیده بود، همان نهی مردم و برحذر داشتن ایشان از قیام بود، و این همان سخنی است كه به لحاظ ظاهر دین به سود ابوموسی بوده است، و اما منع مردم از ورود در فتنه از چند جهت به زیان او بوده است. 1- از تلاش و كوشش او پیدا بود كه، هدفی جز بازداشتن مردم از یاری امام (ع) نداشت و امام (ع) بخوبی از این مطلب آگاه بود. و در حقیقت این كار، به خواری كشیدن دین بود. و نتیجه زیانبخش آن از جانب ام

ام (ع) و در آخرت از طرف خداوند متعال عاید خود وی می شد. 2- چون امام (ع) در پیكار خود بر حق بود، منع ابوموسی از یاری مردم به او به دلیل ناآگاهی اش نسبت به موقعیت امام (ع) و ضرورت كمك به وی بوده است و زیان و ضرر سخن جاهلانه به گوینده ی آن برمی گردد. 3- ابوموسی در این سخن به تناقض گویی پرداخته و سخن خویش را نقض كرده است، زیرا از یك طرف از ورود در فتنه و همكاری با مردم در هنگام فتنه نهی كرده و خبری را نقل كرده كه در چنان موقعیتی ضرورت خودداری از فتنه را می طلبد، در حالی كه او فرمانروایی بود كه در مخالفت با مقام ولایت سخن می گفت، و این عمل متناقض به زیان او بود، نه به سود او. آنگاه امام (ع) در وقت فرستادن پیك خود به نزد وی، اوامری چند از راه هشدار و تهدید صادر فرمود: 1- دامن به كمر بزند و كمربندش را محكم ببندد، و این دو جمله كنایه از آماده شدن برای اجرای فرمان قطعی و سرعت در كار است. 2- از لانه اش بیرون بیاید، مقصود امام (ع)، بیرون آمدن وی از شهر كوفه است. و كلمه ی: جحر (لانه) را به ملاحظه ی همسانی وی با روباه و نظایر آن، استعاره آورده است. 3- بخواند: یعنی سپاهیانی را كه همراه اوست، بسیج كند، و آنها را به خروج از

كوفه بخواند. عبارت: فان حققت یعنی: حقیقت امر مرا باور داشتی و دانستی كه من بر حقم، پس به طرف من بیا. یعنی آنچه دستور می دهم اجرا كن، و اگر سستی كردی: یعنی اگر بیمناك بودی و از این كار و شناخت آن عاجز بودی، خودداری كن. سپس به فرض خودداری، او را تهدید كرده و سوگند یاد كرده است كه هر جا باشد، كسانی به سراغ او خواهند رفت و او را به حال خود نخواهند گذاشت، تا خوب و بد، گداخته و ناگداخته او را به هم مخلوط كنند. و این دو عبارت دو مثلند، كنایه از این كه در آرامش او خلل وارد كنند و خاطرش را مشوش سازند، چنان كه سربلندی او را به خواری بیامیزند و در شادی اش، اندوه و در آسانی كارش، سختی داخل كنند تا خیلی زود عاقبت خودداری كردن برای او روشن شود، مقصود امام (ع) از این كه می فرماید زود باشد كه از روبرویش همچون پشت سرش بیمناك شود، كنایه است از نهایت ترسی كه او را فرا خواهد گرفت. البته ترس از پشت سر را در تشبیه اصل قرار داده است، از آن رو كه انسان از پشت سر بیشتر می ترسد. بعضی گفته اند: مقصود امام (ع) آن است كه وی از دنیا آنچنان بترسد كه از آخرت می ترسد. عبارت: و ما هی بالهوینا یعنی این داستان مورد نظر تو (فتنه ی جمل) داستان س

اده ای نیست كه تو امیدواری بر وفق مراد تو باشد، بلكه مصیبت و حادثه ی بزرگی از مصائب و رویدادهای زمان است. عبارت: یركب جملها یعنی: بر آنها چیره شد و سختی آنها را به آسانی مبدل كرد، خلاصه آنكه، كارهای دشوار را ساده و آسان گرداند. و این سخن كنایه از دشواری و سختی حادثه است. آنگاه تهدید و اخطار خود را با چند دستور، و نصیحت و اندرز به او، ادامه داده است: 1- عقل و اندیشه اش را به كار بندد. احتمال دارد، كلمه ی: عقله به عنوان مصدر تاكدی منصوب باشد، فرمانی است مبنی بر این كه وی- نه به هوای نفس- بلكه به عقل خود مراجعه كند، و از این رویداد بزرگ عبرت بگیرد. و بعضی گفته اند: عقله مفعول به است یعنی عقلت را مهار كن و آن را بر تمیز حق از باطل وادار و بر چیزهای ناروا مشغول نساز. 2- بر كار خود، یعنی موقعیت و راه و روش خود، مسلط باشد، و جریان كارش براساس عدل و حق باشد نه بر پایه ی باطل و ناروا. 3- بهره و نصیب خود را از اطاعت دستور و انجام فرمان امام (ع) در راه یاری وی و دفاع از دین خدا، بگیرد (این فرصت را غنیمت شمارد). بعضی گفته اند: مقصود این است كه: مقدار بهره ای كه نصیب تو است بگیر، و از حد خود تجاوز نكن. و بعد در دنباله ی

فرمایش قبلی، او را مامور كرده، كه در صورت ناخوشنودی از پیشنهاد امام (ع) و عدم اطاعت از فرمان وی، از مقام ولایت و حكومت كنار رود. عبارت: و بالحری لتكفین یعنی: چه قدر ترسناك است دیگران این كار را به عهده گیرند در حالی كه تو از فرمان خدا غافل و در خواب باشی به حدی كه به دلیل بی ارزشی تو كسی از تو نپرسد، و نگوید فلانی كجاست. آنگاه، سوگند یاد كرده است كه آن بر حق است، یعنی: جریان مورد نظری كه عبارت از جنگ بصره است، و او درگیر بوده، برحق بوده و خود نیز صاحب حق است یعنی: نسبت به آنچه مدعی است، برحق و با علم و آگاهی اقدام كرده، نسبت به آنچه بی دینان درباره ی دین خدا در راه مخالفت با وی مرتكب شده اند باكی ندارد، از آن رو كه وی به درستی راه خود- نه راه آنان- شناخت و آگاهی دارد.


صفحه 341.